فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Wily

ˈwaɪli ˈwaɪli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    پرحیله، پرمکر، مکار، پرتزویر
    • - wily fox
    • - روباه مکار
    • - wily plan
    • - طرح پرحیله
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد wily

  1. adjective crafty, clever
    Synonyms: arch, artful, astute, cagey, crazy like a fox, crooked, cunning, deceitful, deceptive, deep, designing, foxy, greasy, guileful, insidious, intriguing, knowing, sagacious, scheming, sharp, shifty, shrewd, slick, slippery, sly, smooth, sneaky, streetwise, tricky, underhanded

ارجاع به لغت wily

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wily» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wily

لغات نزدیک wily

پیشنهاد بهبود معانی