امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Sly

    slaɪ slaɪ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      slyer

    • صفت عالی:

      slyest

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun adjective
    ناقلا، آدم تودار، آدم آب زیرکاه، موذی، محیل، شیطنت‌آمیز، کنایه‌دار

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - sly skill
    - مهارت زبردستانه
    - a sly fox
    - یک روباه مکار
    - a sly answer
    - پاسخ رندانه
    - They meet on the sly.
    - آن‌ها مخفیانه ملاقات می‌کنند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد sly

    1. adjective clever, devious
      Synonyms:
      smart sharp cunning sly tricky crafty shrewd deceitful dishonest scheming wily artful cagey deceptive guileful insidious roguish calculating conniving designing intriguing mischievous plotting slick smooth subtle treacherous underhand astute covert crooked dissembling elusive foxy furtive illusory ingenious mean secret shifty sneaking stealthy traitorous unscrupulous arch bluffing canny captious delusive double-dealing
      Antonyms:
      honest straightforward simple open straight unclever

    Idioms

    • on the sly

      مخفیانه، پنهانی، به‌طور سری

    ارجاع به لغت sly

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «sly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sly

    لغات نزدیک sly

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی