امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Foxy

ˈfɑːksi ˈfɒksi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
روباه‌صفت، حیله‌باز، حنایی، ترشیده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The foxy commander who tried to attack the enemy from behind.
- فرمانده‌ی حیله‌گر که می‌کوشید از پشت به دشمن حمله کند.
- The old book's pages had become foxy.
- صفحات کتاب کهنه زرد شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد foxy

  1. adjective shrewd
    Synonyms:
    artful astute canny crafty cunning deceitful deep devious dishonest experienced guileful insidious intelligent knowing retiary sharp slick sly subtle tricky vulpine wily
    Antonyms:
    naive unclever unintelligent unsmart

ارجاع به لغت foxy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «foxy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/foxy

لغات نزدیک foxy

پیشنهاد بهبود معانی