مخفیانه، پنهانی، نهانی، دزدکی، زیرزیرکی، یواشکی، دزدانه
the furtive glances of the two lovers
نگاههای دزدکی دو عاشق
The man gave a furtive smile and then quickly left the room.
مرد لبخندی مخفیانه زد و سپس به سرعت از اتاق خارج شد.
He entered the room furtively.
او یواشکی وارد اتاق شد.
He was trying to keep the truth hidden with his furtive behavior.
او با رفتار پنهانیاش در تلاش بود تا حقیقت را از دیگران مخفی نگه دارد.
دزدیدهشده، سرقتشده، مسروقه، بهصورت غیرقانونی تصاحبشده،
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The furtive bag was found in a corner of the park.
کیف سرقتشده در گوشهای از پارک پیدا شد.
The furtive painting was secretly sold.
نقاشی دزدیدهشده بهطور مخفیانه به فروش رسید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «furtive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/furtive