صفت تفضیلی:
more clandestineصفت عالی:
most clandestineمخفی، سری، پنهانی، زیرجلی (معمولاً در مورد امور غیرقانونی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a clandestine radio station
ایستگاه رادیوی سری
The spy carried out a clandestine operation to gather intelligence on the enemy's plans.
جاسوس عملیاتی مخفی را برای جمعآوری اطلاعات از طرحهای دشمن انجام داد.
The author was arrested for his involvement in a clandestine publication.
این نویسنده به دلیل نقش داشتن در نشریهی مخفی دستگیر شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «clandestine» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clandestine