حرامزاده، نامشروع، زنازاده، ناپاکزاده، (فرزند) حرام، مول
He had two illegitimate children.
او دو بچهی حرامزاده داشت.
The child was considered illegitimate in the eyes of society.
بچه در نظر جامعه نامشروع تلقی میشد.
غیرقانونی، غیرمجاز، نامشروع
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
an illegitimate government
دولت غیرقانونی
an illegitimate seizure of power
در دست گرفتن نامشروع قدرت
غلط، غیرموجه، نامعقول، غیرمنطقی
an illegitimate conclusion
نتیجهگیری غیرموجه
The findings were deemed illegitimate due to a lack of evidence.
این یافتهها بهدلیل فقدان شواهد، غلط تلقی شدند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «illegitimate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/illegitimate