همچنین میتوان از misbegot بهجای misbegotten استفاده کرد.
نادرست، اشتباه، غلط، بد
His misbegotten idea was met with laughter from the team.
ایدهی اشتباه او با خندهی تیم روبهرو شد.
She regretted her misbegotten choices during the chaotic event.
او از انتخابهای نادرست خود در طول این رویداد بینظم پشیمان شد.
قدیمی نامحترم، بدذات، پست، حقیر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She inherited her misbegotten traits from a distant relative.
او صفات پست خود را از یکی از بستگان دور به ارث برده است.
His misbegotten father spent most of his adult life in prison.
پدر بدذات او بیشتر دوران بزرگسالی خود را در زندان گذراند.
قدیمی (فرزند) حرامزاده، نامشروع، زنازاده، ناپاکزاده، حرام، مول
The misbegotten child faced prejudice from the community.
کودک نامشروع با تعصب جامعه روبهرو شد.
The story unfolds around a misbegotten heir to a powerful family.
داستان حول محور یک وارث زنازاده از خانوادهای قدرتمند میگذرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «misbegotten» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/misbegotten