امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Misbegotten

ˌmɪsbɪˈɡɑːt̬n ˌmɪsbɪˈɡɒtn
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین می‌توان از misbegot به‌جای misbegotten استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective formal
نادرست، اشتباه، غلط، بد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- His misbegotten idea was met with laughter from the team.
- ایده‌ی اشتباه او با خنده‌ی تیم روبه‌رو شد.
- She regretted her misbegotten choices during the chaotic event.
- او از انتخاب‌های نادرست خود در طول این رویداد بی‌نظم پشیمان شد.
adjective formal
قدیمی نامحترم، بدذات، پست، حقیر
- She inherited her misbegotten traits from a distant relative.
- او صفات پست خود را از یکی از بستگان دور به ارث برده است.
- His misbegotten father spent most of his adult life in prison.
- پدر بدذات او بیشتر دوران بزرگسالی خود را در زندان گذراند.
adjective
قدیمی (فرزند) حرام‌زاده، نامشروع، زنازاده، ناپاک‌زاده، حرام، مول
- The misbegotten child faced prejudice from the community.
- کودک نامشروع با تعصب جامعه روبه‌رو شد.
- The story unfolds around a misbegotten heir to a powerful family.
- داستان حول محور یک وارث زنازاده از خانواده‌ای قدرتمند می‌گذرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد misbegotten

  1. adjective illegitimate, illicit
    Synonyms:
    baseborn bastard dishonest disreputable illegal natural poor shady spurious stolen suppositious unlawful unrespectable
    Antonyms:
    lawful legal legitimate licit

ارجاع به لغت misbegotten

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «misbegotten» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/misbegotten

لغات نزدیک misbegotten

پیشنهاد بهبود معانی