فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Khan

kɑːn kɑːn

شکل جمع:

khans

توضیحات:

همچنین می‌توان از cham به‌ جای khan استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun singular

تاریخ چنگیزخان (حاکم قرون وسطایی چین و حاکم بر قبایل ترک، تاتار و مغول)

The khan ruled over vast territories in Asia.

چنگیزخان بر سرزمین‌های زیادی در آسیا حکومت می‌کرد.

The dynasty of the khan lasted for centuries.

سلسله‌ی چنگیزخان برای قرن‌ها ادامه یافت.

noun countable

خان، خاقان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The khan rode in on his majestic horse.

خان سوار اسب باشکوهش شد.

The khan's hospitality towards travelers was well-known throughout the region.

مهمان‌نوازی خان از مسافران در سراسر منطقه زبانزد خاص و عام بود.

noun countable

کاروان‌سرا، منزلگاه بین راه

The weary travelers stopped at the khan to rest.

مسافران خسته در کنار کاروان‌سرا توقف کردند تا استراحت کنند.

The khan offered a warm meal and a comfortable bed to the tired people.

کاروان‌سرا غذای گرم و تختی راحت به مردم خسته داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد khan

  1. noun an inn in some eastern countries with a large courtyard that provides accommodation for caravans
    Synonyms:
    caravan inn caravanserai caravansary

ارجاع به لغت khan

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «khan» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/khan

لغات نزدیک khan

پیشنهاد بهبود معانی