فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Upper

ˈʌpər ˈʌpə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    uppers
  • صفت عالی:

    uppermost

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective B1
    بالا، بالایی، زبرین، فوقانی، بالارتبه، بالاتر، بلندتر، رویی، شمالی
    • - the upper floor of the building
    • - طبقه‌ی فوقانی ساختمان
    • - upper atmosphere
    • - جوّ فوقانی
    • - the upper lip
    • - لب بالا
    • - belonging to upper social classes
    • - متعلق به طبقات اجتماعی بالاتر
    • - hills and upper regions
    • - تپه‌ها و نواحی بلندتر
    • - upper garments
    • - لباس‌های رو
    • - upper New York
    • - شمال نیویورک
    • - Upper Volta
    • - ولتای شمالی
    • - upper Nile
    • - نیل علیا
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
  • noun countable
    قسمت بالای کفش، رویه‌ی کفش
    • - These shoes have leather uppers.
    • - این کفش‌ها رویه‌ی چرمی دارند.
    • - the high-quality upper
    • - رویه‌ی باکیفیت کفش
  • noun countable
    ردیف بالای دندان‌ها، دندان بالا، دندان ردیف بالا
    • - He has two uppers missing.
    • - دو تا از دندان‌های فوقانی او افتاده است.
    • - I could feel the pain in my upper as I bit into the apple.
    • - وقتی سیب را گاز زدم، دندان بالایم درد گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد upper

  1. adjective above
    Synonyms: high, higher, loftier, more elevated, overhead, top, topmost, uppermost, upward
    Antonyms: below, lower, under
  2. adjective superior
    Synonyms: beautiful, elevated, elite, eminent, greater, important, more important
    Antonyms: inferior, junior, lower

ارجاع به لغت upper

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «upper» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/upper

لغات نزدیک upper

پیشنهاد بهبود معانی