گذشتهی ساده:
disambiguatedشکل سوم:
disambiguatingسومشخص مفرد:
disambiguatesوجه وصفی حال:
disambiguatingزبانشناسی ابهامزدایی کردن
I consulted multiple dictionaries to accurately disambiguate the phrase used in this literature piece.
برای ابهامزدایی دقیق از عبارت استفادهشده در این قطعهی ادبی، به فرهنگهای لغت متعددی مراجعه کردم.
The professor asked us to disambiguate the word "run" in this context.
استاد از ما خواست که به ابهامزدایی از لغت run در این متن بپردازیم.
رفع ابهام کردن، شفافسازی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
It is important to disambiguate any potential misunderstandings before finalizing the agreement.
مهم است که پیش از نهایی کردن توافق، هرگونه سوءتفاهم احتمالی را رفع کنیم.
The detective analyzed every clue carefully in order to disambiguate the crime scene.
کارآگاه هر سرنخ را با دقت تجزیهوتحلیل کرد تا صحنهی جنایت را شفاف کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disambiguate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disambiguate