آخرین به‌روزرسانی:

Disambiguate

ˌdɪsæmˈbɪɡjueɪt ˌdɪsæmˈbɪɡjueɪt

گذشته‌ی ساده:

disambiguated

شکل سوم:

disambiguating

سوم‌شخص مفرد:

disambiguates

وجه وصفی حال:

disambiguating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

زبان‌شناسی ابهام‌زدایی کردن

I consulted multiple dictionaries to accurately disambiguate the phrase used in this literature piece.

برای ابهام‌زدایی دقیق از عبارت استفاده‌شده در این قطعه‌ی ادبی، به فرهنگ‌های لغت متعددی مراجعه کردم.

The professor asked us to disambiguate the word "run" in this context.

استاد از ما خواست که به ابهام‌زدایی از لغت run در این متن بپردازیم.

verb - transitive

رفع ابهام کردن، شفاف‌سازی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

It is important to disambiguate any potential misunderstandings before finalizing the agreement.

مهم است که پیش از نهایی کردن توافق، هرگونه سوءتفاهم احتمالی را رفع کنیم.

The detective analyzed every clue carefully in order to disambiguate the crime scene.

کارآگاه هر سرنخ را با دقت تجزیه‌وتحلیل کرد تا صحنه‌ی جنایت را شفاف کند.

پیشنهاد بهبود معانی

لغات هم‌خانواده disambiguate

  • verb - transitive
    disambiguate

ارجاع به لغت disambiguate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disambiguate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disambiguate

لغات نزدیک disambiguate

پیشنهاد بهبود معانی