فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Corroborative

kəˈrɑːbərəˌtɪv kəˈrɑːbərəˌtɪv kəˈrɒbərətɪv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • adjective
    مؤید، تأیید‌کننده، اثبات‌کننده، بازنمودین، بازنمودگر (corraboratory هم می‌گویند)
    • - You need to present corroborative evidence for your accusations.
    • - شما باید مدارک و شواهدی در اثبات اتهاماتی که وارد می‌کنید، ارائه بدهید.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد corroborative

  1. adjective confirmatory
    Synonyms: supporting, collateral

ارجاع به لغت corroborative

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «corroborative» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/corroborative

لغات نزدیک corroborative

پیشنهاد بهبود معانی