با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Integration

ˌɪntɪˈɡreɪʃn ˌɪntɪˈɡreɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    integrations

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable C1
    کامل‌سازی، تکمیل، هماگنی، یکپارچه‌سازی، همگرایی، همبسته‌سازی، تلفیق، یکی‌سازی، ادغام، الحاق، ترکیب، اتحاد، هامیدگی، هم‌بندی، هم‌بستگی، هم‌سازی، یگانگی
    • - The automobile is an integration of many machine parts.
    • - اتومبیل ترکیبی از دستگاه‌های متعدد است.
    • - an integration of efforts
    • - تلفیق کوشش‌ها
    • - seamless integrations
    • - هم‌بسته‌سازی یکپارچه
  • noun uncountable
    (برطرف‌سازی تبعیض نژادی و مذهبی و غیره و عمومی سازی) هم‌آمیزی گشودن به روی همه
    • - The integration of blacks into the South African society.
    • - هم‌آمیزی سیاهان در جامعه‌ی آفریقای جنوبی.
    • - integration of public schools
    • - (امریکا) چند نژادی کردن مدارس دولتی
    • - racial integration
    • - هم‌آمیزی نژادی
  • noun uncountable
    (ریاضی) انتگرال گیری، نابسوده یابی، حساب جامعه، روش کسرهای ساده، بندک سازی، بندک گیری
  • noun uncountable
    (روان‌شناسی) پیوستگی، یکپارچگی شخصیت، درستش
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد integration

  1. noun unification
    Synonyms: combination, amalgamation, assimilation, alliance, mixture, synthesis, union

لغات هم‌خانواده integration

ارجاع به لغت integration

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «integration» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/integration

لغات نزدیک integration

پیشنهاد بهبود معانی