آخرین به‌روزرسانی:

Integrator

American: ˈɪntəˌɡretər British: ˈɪntəˌɡretə

معنی

noun

ایجاد‌کننده ائتلاف یا انضمام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد integrator

  1. noun a measuring instrument for measuring the area of an irregular plane figure
    Synonyms:
    planimeter

ارجاع به لغت integrator

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «integrator» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/integrator

لغات نزدیک integrator

پیشنهاد بهبود معانی