امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Whacked

wækt wækt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    whacks
  • وجه وصفی حال:

    whacking

معنی‌ها

adjective
(عامیانه) خسته، از پا افتاده، بی‌رمق (whacked-out هم می‌گویند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
adjective
(عامیانه) مست و خراب
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد whacked

  1. verb To strike, set down, or close in such a way as to make a loud noise
    Synonyms:
    slammed crashed clapped banged
  1. verb Hit hard
    Synonyms:
    walloped clipped spanked smacked slapped whopped punched cuffed busted buffeted boxed whammed
  1. verb To deliver a powerful blow to suddenly and sharply
    Synonyms:
    belted walloped thwacked smashed pasted conked turned slammed tried clipped thumped bopped knocked stabbed biffed whopped hit smacked whammed pounded struck socked smitten flung bashed cracked slugged clobbered slogged blown popped beaten batted clouted banged caught attempted

ارجاع به لغت whacked

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whacked» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/whacked

لغات نزدیک whacked

پیشنهاد بهبود معانی