با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Whacked

wækt wækt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    whacks
  • وجه وصفی حال:

    whacking

معنی‌ها

adjective
(عامیانه) خسته، از پا افتاده، بی‌رمق (whacked-out هم می‌گویند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
adjective
(عامیانه) مست و خراب
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد whacked

  1. verb To strike, set down, or close in such a way as to make a loud noise
    Synonyms: slammed, crashed, clapped, banged
  2. verb Hit hard
    Synonyms: walloped, clipped, spanked, smacked, slapped, whopped, punched, cuffed, busted, buffeted, boxed, whammed
  3. verb To deliver a powerful blow to suddenly and sharply
    Synonyms: belted, walloped, thwacked, smashed, pasted, conked, turned, slammed, tried, clipped, thumped, bopped, knocked, stabbed, biffed, whopped, hit, smacked, whammed, pounded, struck, socked, smitten, flung, bashed, cracked, slugged, clobbered, slogged, blown, popped, beaten, batted, clouted, banged, caught, attempted

ارجاع به لغت whacked

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whacked» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/whacked

لغات نزدیک whacked

پیشنهاد بهبود معانی