امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mildew

ˈmɪlduː ˈmɪldjuː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mildewed
  • شکل سوم:

    mildewed
  • سوم‌شخص مفرد:

    mildews
  • وجه وصفی حال:

    mildewing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
پرمک، کپک، بادزدگی، زنگ گیاهی، کپک زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- A part of the bread was covered by mildew.
- بخشی از نان از کپک پوشیده شده بود.
- mildewed
- کپک‌زده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mildew

  1. noun decomposition
    Synonyms:
    smelliness odorousness malodorousness funkiness moldiness smut fungus rust frowstiness
  1. verb become moldy; spoil due to humidity
    Synonyms:
    spoil mold must
  1. noun the process of becoming mildewed
    Synonyms:
    mold mould fungus must mustiness blight

ارجاع به لغت mildew

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mildew» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mildew

لغات نزدیک mildew

پیشنهاد بهبود معانی