امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Instrumentation

ˌɪnstrəmenˈteɪʃn ˌɪnstrəmenˈteɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
موسیقی سازبندی، سازآرایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The instrumentation of the symphony included strings, woodwinds, brass, and percussion.
- سازبندی این سمفونی مشتمل بر تار، سازهای بادی چوبی، برنجی و سازهای کوبه‌ای بود.
- The composer carefully chose the instrumentation for the concerto.
- آهنگساز با دقت سازآرایی کنسرتو را انتخاب کرد.
noun uncountable
ابزارگان (دقیق) (که در اندازه‌گیری کاربرد دارد)
- The scientist used advanced instrumentation to measure the temperature and pressure inside the volcano.
- این دانشمند از ابزارگان پیشرفته برای اندازه‌گیری دما و فشار داخل آتش‌فشان استفاده کرد.
- The hospital upgraded its medical instrumentation.
- بیمارستان ابزارگان پزشکی خود را ارتقا داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد instrumentation

  1. noun That by which something is accomplished or some end achieved
    Synonyms: instrumentality, agency, agent, instrument, intermediary, mean, mechanism, medium, organ
  2. noun The act of arranging a piece of music for an orchestra and assigning parts to the different musical instruments
    Synonyms: orchestration

ارجاع به لغت instrumentation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «instrumentation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/instrumentation

لغات نزدیک instrumentation

پیشنهاد بهبود معانی