فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Frantically

ˈfræntɪkli ˈfrantɪkli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb
    عجولانه، سراسیمه، شتاب‌زده، هراسان
    • - She searched frantically for her lost keys.
    • - او سراسیمه دنبال کلیدهای گمشده‌اش گشت.
    • - He typed frantically to finish his report before the deadline.
    • - او عجولانه تایپ کرد تا گزارشش را قبل از موعد مقرر تمام کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد frantically

  1. adverb In a violent, strenuous way
    Synonyms: furiously, fiercely, frenziedly, madly, hard, strenuously, deliriously, distractedly, insensately, troublously

ارجاع به لغت frantically

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frantically» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/frantically

لغات نزدیک frantically

پیشنهاد بهبود معانی