عجولانه، سراسیمه، شتابزده، هراسان
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She searched frantically for her lost keys.
او سراسیمه دنبال کلیدهای گمشدهاش گشت.
He typed frantically to finish his report before the deadline.
او عجولانه تایپ کرد تا گزارشش را قبل از موعد مقرر تمام کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «frantically» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/frantically