فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Frantically

ˈfræntɪkli ˈfrantɪkli

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

عجولانه، سراسیمه، شتاب‌زده، هراسان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

She searched frantically for her lost keys.

او سراسیمه دنبال کلیدهای گمشده‌اش گشت.

He typed frantically to finish his report before the deadline.

او عجولانه تایپ کرد تا گزارشش را قبل از موعد مقرر تمام کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frantically

  1. adverb in a violent, strenuous way
    Synonyms:
    hard fiercely furiously strenuously madly frenziedly troublously distractedly deliriously insensately

ارجاع به لغت frantically

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frantically» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/frantically

لغات نزدیک frantically

پیشنهاد بهبود معانی