با بیملاحظگی، با بیتوجهی، با بیپروایی، با بیاحتیاطی، با بیفکری، با شتابزدگی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He rashly accepted the challenge without knowing the risks involved.
او با بیملاحظگی چالش را پذیرفت؛ بدون اینکه از خطرات موجود آگاه باشد.
Rashly, he chose to drive in the stormy weather despite the warnings.
علیرغم هشدارها، او با بیپروایی تصمیم گرفت که در آبوهوای طوفانی رانندگی کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rashly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rashly