همراه، جلو، پیش، در امت داد خط، موازی با طول
along the wall
در امتداد دیوار
to think along certain lines
در راستای خطوط معینی اندیشیدن
He walked along by himself.
او بهتنهایی پیش میرفت.
Come along with us.
همراه ما بیا.
She took her camera along.
دوربین عکاسی خود را همراه برد.
The program was well along when he arrived.
وقتی وارد شد مدتی از آغاز اجرای برنامه میگذشت.
along toward evening
حوالی غروب
He was mistaken all along.
او از ابتدا در اشتباه بود.
Along with millions of others, Einstein fled Germany.
اینشتین مثل میلیونها نفر دیگر، از آلمان فرار کرد.
I'll be along later.
بعداً میآیم.
I am no further along in my research.
در کارهای تحقیقیام پیشرفت نکردهام.
She doesn't get along with her husband.
با شوهرش نمیسازد.
در امتداد، سرتاسر، در راستای، درطول، به موازات، در خط، از درازا، در یک خط، با
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
جلو، پیش، رو به جلو، به پیش، در حال ادامه، در حال اجرا، اجرا
آمدن، رسیدن، وارد شدن
خوب بودن، ساختن، تا کردن، سر کردن، کنار آمدن، جور بودن (با کسی)
پیشرفت کردن، پیش رفتن
رفتن، دور شدن
رفتن، عزیمت کردن
در تمام مدت، از ابتدا
با، همراه، همراه با، به همراه، به علاوهی، به اضافهی، همانند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «along» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/along