جدا کردن، حذف کردن، پاک کردن، قطع کردن
The doctor advised the patient to strike off unhealthy foods from their diet.
دکتر به بیمار توصیه کرد که غذاهای ناسالم را از رژیم غذاییاش حذف کند.
The coach warned the player that his bad behavior could lead to him being struck off the team.
مربی به بازیکن هشدار داد که رفتار بدش ممکن است منجر به حذف شدن او از تیم بشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «strike off» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/strike-off