امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Conk

kɑːŋk / / kɒːŋk kɑːŋk / / kɒːŋk kɒŋk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    conked
  • شکل سوم:

    conked
  • سوم‌شخص مفرد:

    conks
  • وجه وصفی حال:

    conking
  • شکل جمع:

    conks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
(به‌طور معمول با out ) ضعیف شدن، از کار افتادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- He's got a big conk.
- کله‌ی او گنده است.
- He was conked hard.
- محکم تو سری خورد.
- His old car finally conked out.
- اتومبیل قراضه‌ی او بالأخره از کار افتاد.
- When we got to the summit, I conked out.
- به قله کوه که رسیدیم من ضعف کردم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد conk

  1. noun The uppermost part of the body
    Synonyms:
    head noddle pate poll bean block dome noggin noodle nut
  1. noun A sudden sharp, powerful stroke
    Synonyms:
    bang blow clout crack hit lick pound slug sock swat thwack welt whack wham whop bash biff bop clip wallop belt paste
  1. verb To deliver a powerful blow to suddenly and sharply
    Synonyms:
    decease hit die knock faint swat strike bash catch clout pop slam slog slug smash smite sock fail thwack whack perish wham go whop biff exit bop pass away clip expire wallop belt pass paste stall kick-the-bucket swoon cash in one's chips straighten buy-the-farm give-up-the-ghost drop-dead pop off choke croak snuff-it pass out
  1. verb Come to a stop
    Synonyms:
    stall

Phrasal verbs

  • conk out

    (عامیانه) 1- (ناگهان) خراب شدن، از کار افتادن

    2- خسته و درمانده شدن، (از زور خستگی) به خواب رفتن، از حال رفتن، ضعف کردن

    3- مردن

ارجاع به لغت conk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conk

لغات نزدیک conk

پیشنهاد بهبود معانی