با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Noodle

ˈnuːdl ˈnuːdl ˈnuːdl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    noodled
  • شکل سوم:

    noodled
  • وجه وصفی حال:

    noodling
  • شکل جمع:

    noodles

توضیحات

شکل نوشتاری معنی سوم لغت در انگلیسی بریتانیایی: noddle

شکل نوشتاری معنی چهارم این لغت: pool noodle

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun plural countable
غذا و آشپزی نودل، رشته‌فرنگی، ورمیشل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He prefers rice over noodle for his stir-fry dishes.
- او برای غذاهای سرخ‌کردنی خود برنج را به نودل ترجیح می‌دهد.
- The restaurant's famous noodle is made fresh daily.
- نودل معروف رستوران هر روز تازه درست می‌شود.
noun plural countable
انگلیسی آمریکایی غذا و آشپزی پاستا، ماکارونی
- The kids requested cheesy noodle for dinner tonight.
- بچه‌ها برای شام امشب پاستای پنیری می‌خواستند.
- I love to eat a big bowl of noodle with marinara sauce.
- دوست دارم یک کاسه‌ی بزرگ ماکارونی با سس مارینارا بخورم.
noun countable informal
انگلیسی آمریکایی قدیمی سر، کله، مغز
- His noodle was filled with creative ideas and innovative solutions.
- مغز او پر از ایده‌های خلاقانه و راه‌حل‌های نوآورانه بود.
- The artist's noodle was reflected in the intricate details of her masterpiece.
- مغز این هنرمند در جزئیات پیچیده‌ی شاهکار او نمایان شد.
noun countable
ورزش نودل شنا
- The noodle floated in the pool.
- نودل شنا در استخر شناور شد.
- I grabbed a noodle to help me float in the lake.
- یک نودل شنا برداشتم تا کمکم کند در دریاچه شنا کنم.
noun countable informal
موسیقی بداهه‌نوازی، بداهه نواختن
- His noodle on the guitar captivated everyone with its raw emotion.
- بداهه‌نوازی او روی گیتار همه را مجذوب احساسات سوزدارش کرد.
- The noodle at the session added a spontaneous and lively touch to the music.
- بداهه‌نوازی در جلسه، حسی خودجوش و زنده به موسیقی اضافه کرد.
verb - intransitive informal
انگلیسی آمریکایی (به‌طور سطحی یا بدون‌ فکر) فکر کردن، انجام دادن
- I often find myself noodling about random things when I should be working.
- من اغلب وقتی باید کار کنم، در مورد چیزهای مختلف فکر می‌کنم.
- Don't just noodle around with your potential career options.
- فقط در مورد گزینه‌های شغلی بالقوه‌ی خود مشغول فکر نباشید.
verb - intransitive
موسیقی فی‌البداهه نواختن، بداهه‌نوازی کردن
- Instead of studying for his exams, he spent hours noodling on his guitar.
- او به‌جای اینکه برای امتحاناتش درس بخواند، ساعت‌ها با گیتار بداهه‌نوازی می‌کرد.
- After dinner, I like to noodle on my guitar for relaxation.
- بعداز شام، من دوست دارم برای استراحت با گیتار بداهه‌نوازی کنم.
noun countable
قدیمی احمق، ابله، کندذهن
- Don't be such a noodle, use your brain!
- اینقدر احمق نباش، از مغزت استفاده کن!
- I can't believe I dated that noodle for so long.
- نمی‌توانم باور کنم که برای مدت طولانی با آن کندذهن قرار داشتم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد noodle

  1. noun The uppermost part of the body
    Synonyms: bean, noggin, dome, head, noddle, pate, poll, attic, block, conk, nut, bonce

ارجاع به لغت noodle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «noodle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/noodle

لغات نزدیک noodle

پیشنهاد بهبود معانی