گذشتهی ساده:
noodledشکل سوم:
noodledوجه وصفی حال:
noodlingشکل جمع:
noodlesشکل نوشتاری معنی سوم لغت در انگلیسی بریتانیایی: noddle
شکل نوشتاری معنی چهارم این لغت: pool noodle
غذا و آشپزی نودل، رشتهفرنگی، ورمیشل
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
He prefers rice over noodle for his stir-fry dishes.
او برای غذاهای سرخکردنی خود برنج را به نودل ترجیح میدهد.
The restaurant's famous noodle is made fresh daily.
نودل معروف رستوران هر روز تازه درست میشود.
انگلیسی آمریکایی غذا و آشپزی پاستا، ماکارونی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The kids requested cheesy noodle for dinner tonight.
بچهها برای شام امشب پاستای پنیری میخواستند.
I love to eat a big bowl of noodle with marinara sauce.
دوست دارم یک کاسهی بزرگ ماکارونی با سس مارینارا بخورم.
انگلیسی آمریکایی قدیمی سر، کله، مغز
His noodle was filled with creative ideas and innovative solutions.
مغز او پر از ایدههای خلاقانه و راهحلهای نوآورانه بود.
The artist's noodle was reflected in the intricate details of her masterpiece.
مغز این هنرمند در جزئیات پیچیدهی شاهکار او نمایان شد.
ورزش نودل شنا
The noodle floated in the pool.
نودل شنا در استخر شناور شد.
I grabbed a noodle to help me float in the lake.
یک نودل شنا برداشتم تا کمکم کند در دریاچه شنا کنم.
موسیقی بداههنوازی، بداهه نواختن
His noodle on the guitar captivated everyone with its raw emotion.
بداههنوازی او روی گیتار همه را مجذوب احساسات سوزدارش کرد.
The noodle at the session added a spontaneous and lively touch to the music.
بداههنوازی در جلسه، حسی خودجوش و زنده به موسیقی اضافه کرد.
انگلیسی آمریکایی (بهطور سطحی یا بدون فکر) فکر کردن، انجام دادن
I often find myself noodling about random things when I should be working.
من اغلب وقتی باید کار کنم، در مورد چیزهای مختلف فکر میکنم.
Don't just noodle around with your potential career options.
فقط در مورد گزینههای شغلی بالقوهی خود مشغول فکر نباشید.
موسیقی فیالبداهه نواختن، بداههنوازی کردن
Instead of studying for his exams, he spent hours noodling on his guitar.
او بهجای اینکه برای امتحاناتش درس بخواند، ساعتها با گیتار بداههنوازی میکرد.
After dinner, I like to noodle on my guitar for relaxation.
بعداز شام، من دوست دارم برای استراحت با گیتار بداههنوازی کنم.
قدیمی احمق، ابله، کندذهن
Don't be such a noodle, use your brain!
اینقدر احمق نباش، از مغزت استفاده کن!
I can't believe I dated that noodle for so long.
نمیتوانم باور کنم که برای مدت طولانی با آن کندذهن قرار داشتم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «noodle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/noodle