با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Mint

mɪnt mɪnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    minted
  • شکل سوم:

    minted
  • سوم‌شخص مفرد:

    mints
  • وجه وصفی حال:

    minting
  • شکل جمع:

    mints

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2
گیاه‌شناسی نعنا (=نعناع)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a sprig of mint
- یک شاخه نعنا
- I love the smell of fresh mint in the garden.
- بوی نعنای تازه در باغ را دوست دارم.
noun countable
آب‌نبات نعنایی
- I gave her a mint.
- بهش یه شیرینی نعنایی دادم.
- She had a mint in her pocket.
- در جیبش یک آب‌نبات نعایی داشت.
noun countable
ضرابخانه
- The history of mints correlates closely with the history of coins.
- تاریخچه‌ی ضرابخانه‌ها ارتباط تنگاتنگی با تاریخ سکه دارد.
- United States Mint
- ضرابخانه‌ی ایالات متحده‌ی آمریکا
noun informal
مقدار بسیار زیادی پول، پول قلمبه
- This automobile costs a mint.
- قیمت این اتومبیل خیلی زیاد است.
- If his books sell worldwide, he'll make a mint.
- اگه کتاب‌هاش رو توی سراسر دنیا بفروشه، پول قلمبه‌ای به دست می‌آره.
verb - transitive
ضرب کردن سکه
- to mint copper coinage
- سکه‌ی مسی ضرب‌کردن
- It costs more to mint a coin than to print a bill.
- ضرب سکه از چاپ اسکناس هزینه بیشتری دارد.
- She minted the coins from the precious metal.
- او سکه‌ها را از فلز گران‌بها ضرب کرد.
verb - transitive
(به‌ویژه عبارات و کلمات جدید) ایجاد کردن، به وجود آوردن، ساختن
- I minted a new phrase.
- عبارت جدیدی را ساختم.
- a freshly minted slogan
- شعار تازه به‌ وجود آمده
adjective
درست‌شده یا طعم‌دارشده با نعنا
- mint tea
- چای نعنا
adjective
رنگ نعنایی
- mint-colored dress
- لباس نعنایی‌رنگ
adjective
بکر، صحیح‌وسالم، دست‌نخورده، مثل روز اول، بدون خدشه
- a postage stamp in mint condition
- تمبر پستی صحیح‌وسالم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mint

  1. adjective brand-new
    Synonyms: excellent, first-class, fresh, intact, original, perfect, spanking-new, spick-and-span, unblemished, undamaged, unmarred, untarnished, virgin
    Antonyms: ancient, damaged, imperfect, old, used
  2. noun a lot of money
    Synonyms: boodle, bundle, fortune, heap, million, packet, pile, pot, roll, wad
  3. verb create, coin
    Synonyms: cast, construct, devise, fabricate, fashion, forge, invent, issue, make, make up, mold, monetize, produce, provide, punch, stamp, strike, think up

ارجاع به لغت mint

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mint» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mint

لغات نزدیک mint

پیشنهاد بهبود معانی