دست از سر کسی برداشتن، (کسی را) به حال خود گذاشتن، کوتاه آمدن، بیخیال شدن، دست برداشتن، تنها گذاشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He kept on at me to such an extent that occasionally I wished he would get off my back.
آنقدر به من میپرید که گاهی آرزو میکردم دست از سرم بردارد.
'get off my back', the lady screamed.
زن فریاد زد که دست از سرم بردار.
get off your mother's back.
دست از سر مادرت بردار.
I wish you'd get off my back.
کاش تنهام بذاری.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «get off someone's back» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/get-off-someones-back