مشتاقانه شروع به کاری کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The food looks good. Grab a plate and get stuck in.
غذا به نظر خوشمزه میآید؛ یک بشقاب بیاور و مشتاقانه شروع به خوردن کن.
Don’t wait for me—get stuck in.
منتظر من نشو شروع کن.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «get stuck in» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/get-stuck-in