خود را جمعوجور کردن، اوضاع خود را سروسامان دادن، به زندگی خود نظم دادن، وضعیت خود را بهبود بخشیدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She realized she needed to get her act together if she wanted to maintain her job.
او متوجه شد که برای حفظ شغلش باید اوضاع خود را سروسامان دهد.
If you want to pass the exam, it's time to get your act together and start studying seriously.
اگر می خواهی در امتحان قبول شوی، وقت آن است که خود را جمعوجور کرده و بهطور جدی شروع به مطالعه کنی.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «get one's act together» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/get-ones-act-together