گذشتهی ساده:
owedشکل سوم:
owedسومشخص مفرد:
owesوجه وصفی حال:
owingبدهکار بودن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
I owe you five tomans.
من پنج تومان به شما بدهکارم.
He owes a lot of money to the grocer.
او پول زیادی به بقال بدهکار است.
I owe you an apology.
باید از شما پوزش بخواهم.
Owing to the snow, the trip was postponed.
بهدلیل برف مسافرت به تأخیر افتاد.
مرهون بودن، مدیون بودن، (به کسی یا چیزی) دین داشتن، زیر بار منت بودن، وام دار بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She owes her success to her husband.
موفقیت او مرهون شوهرش است.
We owe this invention to Edison.
این اختراع را مدیون ادیسون هستیم.
I owe a lot to my parents.
من بسیار مرهون والدینم هستم.
قرض داشتن، بدهی داشتن
50 pounds is still owing.
هنوز 50 پوند مانده است.
به علت، به خاطر، به دلیل
غیظ کسی را داشتن، (نسبت به کسی) غرض داشتن، عداوت داشتن، خرده حساب داشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «owe» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/owe