به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Owe

əʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    owed
  • شکل سوم:

    owed
  • سوم شخص مفرد:

    owes
  • وجه وصفی حال:

    owing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive B1
    بدهکار بودن
    • - I owe you five tomans.
    • - من پنج تومان به شما بدهکارم.
    • - He owes a lot of money to the grocer.
    • - او پول زیادی به بقال بدهکار است.
    • - I owe you an apology.
    • - باید از شما پوزش بخواهم.
    • - Owing to the snow, the trip was postponed.
    • - به‌‌دلیل برف مسافرت به تأخیر افتاد.
  • verb - transitive
    مرهون بودن، مدیون بودن، (به کسی یا چیزی) دین داشتن، زیر بار منت بودن، وام دار بودن
    • - She owes her success to her husband.
    • - موفقیت او مرهون شوهرش است.
    • - We owe this invention to Edison.
    • - این اختراع را مدیون ادیسون هستیم.
    • - I owe a lot to my parents.
    • - من بسیار مرهون والدینم هستم.
  • verb - intransitive
    قرض داشتن، بدهی داشتن
    • - 50 pounds is still owing.
    • - هنوز 50 پوند مانده است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد owe

  1. verb have an obligation
    Synonyms: be beholden, be bound, be contracted, behind, be in arrears, be in debt, be indebted, be into one for, be obligated, be under obligation, feel bound, get on credit, have borrowed, incur, in hock, lost, on the tab, ought to, run up a bill
    Antonyms: pay, resolve, settle

Phrasal verbs

  • owing to

    به‌ علت، به خاطر، به دلیل

Collocations

  • owing to

    به‌ علت، به خاطر، به دلیل

Idioms

  • owe (someone) a grudge

    غیظ کسی را داشتن، (نسبت به کسی) غرض داشتن، عداوت داشتن، خرده حساب داشتن

ارجاع به لغت owe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «owe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/owe

لغات نزدیک owe

پیشنهاد بهبود معانی