فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Owe

əʊ

گذشته‌ی ساده:

owed

شکل سوم:

owed

سوم‌شخص مفرد:

owes

وجه وصفی حال:

owing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1

بدهکار بودن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

I owe you five tomans.

من پنج تومان به شما بدهکارم.

He owes a lot of money to the grocer.

او پول زیادی به بقال بدهکار است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I owe you an apology.

باید از شما پوزش بخواهم.

Owing to the snow, the trip was postponed.

به‌‌دلیل برف مسافرت به تأخیر افتاد.

verb - transitive

مرهون بودن، مدیون بودن، (به کسی یا چیزی) دین داشتن، زیر بار منت بودن، وام دار بودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

She owes her success to her husband.

موفقیت او مرهون شوهرش است.

We owe this invention to Edison.

این اختراع را مدیون ادیسون هستیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I owe a lot to my parents.

من بسیار مرهون والدینم هستم.

verb - intransitive

قرض داشتن، بدهی داشتن

50 pounds is still owing.

هنوز 50 پوند مانده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد owe

  1. verb have an obligation
    Synonyms:
    be obligated be indebted be bound ought to be under obligation incur have borrowed be beholden be in debt be contracted feel bound get on credit run up a bill be into one for on the tab behind be in arrears in hock lost
    Antonyms:
    pay settle resolve

Collocations

owing to

به‌ علت، به خاطر، به دلیل

Idioms

owe (someone) a grudge

غیظ کسی را داشتن، (نسبت به کسی) غرض داشتن، عداوت داشتن، خرده حساب داشتن

ارجاع به لغت owe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «owe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/owe

لغات نزدیک owe

پیشنهاد بهبود معانی