فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Breech

briːtʃ briːtʃ

شکل جمع:

breeches

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun plural

شلوار، شلوار کوتاه، شلوارک

the actor's tight-fitting breeches

شلوارک تنگ بازیگر

The tailor measured him for a new pair of breeches.

خیاط برای دوختن یک شلوارک جدید اندازه‌های او را گرفت.

noun countable uncountable

پزشکی زایمان بریچ، جنینی که به جای سرش نشیمنگاهش در انتهای کانال زایمان قرار می‌گیرد

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
noun countable

کالبدشناسی کفل، کپل، نشیمن، سرین

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده
noun countable

ته تفنگ، ته توپ

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد breech

  1. noun opening in the rear of the barrel of a gun where bullets can be loaded
    Synonyms:
    rear of barrel rear of tube

ارجاع به لغت breech

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «breech» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/breech

لغات نزدیک breech

پیشنهاد بهبود معانی