پرسروصدا، پرهمهمه، شلوغ، بههمریخته، بینظم
a tumultuous welcome
خوشامد پرسروصدا
Her tumultuous emotions made it difficult to concentrate.
احساسات بههمریختهی او تمرکز را دشوار میکرد.
جنجالآمیز، پرآشوب، پرتلاطم، پرفرازونشیب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The tumultuous waves crashed against the shore with great force.
امواج پرتلاطم با قدرت زیادی به ساحل برخورد کردند.
After a tumultuous year, she finally found peace and stability in her life.
پساز یک سال پرفرازونشیب، او سرانجام به آرامش و ثبات در زندگی خود دست یافت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tumultuous» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tumultuous