امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inclement

ɪnˈklemənt ɪnˈklemənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
شدید، بی‌اعتدال

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- inclement weather
- هوای نامساعد
- an inclement judge
- قاضی بی‌مروت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inclement

  1. adjective bitter, nasty (weather)
    Synonyms: brutal, cold, foul, hard, harsh, intemperate, raw, rigorous, rough, rugged, severe, stormy, tempestuous, violent, wintry
    Antonyms: clear, mild, nice, sunny
  2. adjective cruel, merciless
    Synonyms: callous, draconian, harsh, intemperate, pitiless, rigorous, ruthless, savage, severe, tyrannical, unfeeling, unkind, unmerciful
    Antonyms: kind, merciful, nice, sympathetic

ارجاع به لغت inclement

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inclement» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inclement

لغات نزدیک inclement

پیشنهاد بهبود معانی