شکل جمع:
nappiesصفت تفضیلی:
more nappyصفت عالی:
most nappyدر انگلیسی آمریکایی بهجای nappy از diaper استفاده میشود.
انگلیسی بریتانیایی پوشک بچه، پوشک، کهنهی بچه، کهنه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
I forgot to pack an extra nappy for the trip.
یادم رفت که برای سفر پوشک اضافی بردارم.
He learned how to change a nappy from his little sister.
او یاد گرفت که چگونه کهنهی خواهر کوچکش را عوض کند.
(گاهی توهینآمیز) (مو) ژولیده، فرفری، پیچخورده، گرهخورده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The child laughed as she played with her brother's nappy hair.
کودک درحالیکه با موهای ژولیدهی برادرش بازی میکرد، خندید.
The artist painted a portrait highlighting the texture of her nappy hair.
این هنرمند پرترهای کشید که بافت موهای فرفری او را بهصورت روشن نمایان میساخت.
پُرزدار، مودار، کرکدار
The baby slept soundly on the soft nappy fabric blanket.
کودک روی پتوی پارچهای پُرزدار نرم خیلی عمیق خوابیده بود.
He admired the vibrant patterns on the nappy fabric.
او الگوهای خلاقانهی روی پارچهی کرکدار را تحسین کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «nappy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nappy