فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Toilsome

ˈtɔɪlsəm ˈtɔɪlsəm
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
مستلزم تلاش و جان‌کنی، شاق، پرزحمت، پر‌صعوبت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد toilsome

  1. adjective laborious
    Synonyms:
    hard difficult demanding exhausting tiresome strenuous taxing burdensome arduous onerous backbreaking labored rough uphill operose

ارجاع به لغت toilsome

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «toilsome» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/toilsome

لغات نزدیک toilsome

پیشنهاد بهبود معانی