با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Toilsome

ˈtɔɪlsəm ˈtɔɪlsəm
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
مستلزم تلاش و جان‌کنی، شاق، پرزحمت، پر‌صعوبت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد toilsome

  1. adjective laborious
    Synonyms: arduous, backbreaking, burdensome, demanding, difficult, exhausting, hard, labored, onerous, operose, rough, strenuous, taxing, tiresome, uphill

ارجاع به لغت toilsome

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «toilsome» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/toilsome

لغات نزدیک toilsome

پیشنهاد بهبود معانی