بیانگیزه، بدون پشتکار، بیاشتیاق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She declined to compete in the Olympics because she was unmotivated.
او از شرکت در مسابقات المپیک امتناع کرد چون بیانگیزه بود.
He is aimless, unmotivated, and neurotic.
او بیاراده، بدون پشتکار و دچار اختلال عصبی است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unmotivated» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unmotivated