امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unmotivated

ˌʌnˈmoʊt̬ɪveɪt̬ɪd ˌʌnˈməʊtɪveɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بی‌انگیزه، بدون پشتکار، بی‌اشتیاق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- She declined to compete in the Olympics because she was unmotivated.
- او از شرکت در مسابقات المپیک امتناع کرد چون بی‌انگیزه بود.
- He is aimless, unmotivated, and neurotic.
- او بی‌اراده، بدون پشتکار و دچار اختلال عصبی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unmotivated

  1. adjective uninspired
    Synonyms: apathetic, dull, everyday, humdrum, indifferent, lazy, old hat, ordinary, prosaic, stale, unambitious, uncreative, unexciting, unimaginative, uninspiring, uninteresting, unmoved

ارجاع به لغت unmotivated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unmotivated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unmotivated

لغات نزدیک unmotivated

پیشنهاد بهبود معانی