با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Conquered

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    conquers
  • وجه وصفی حال:

    conquering

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
تسخیرشده، فتح‌شده، تصرف‌شده (سرزمین و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The conquered city was left in ruins after the war.
- شهر فتح‌شده پس از جنگ ویران شده بود.
- The conquered lands were divided among the victorious nations.
- سرزمین‌های تسخیرشده بین ملت‌های پیروز تقسیم شد.
adjective
مغلوب، شکست‌خورده
- The conquered people were forced to bow down to their new rulers.
- مردم مغلوب را مجبور کردند در برابر حاکمان جدید خود تعظیم کنند.
- the conquered army
- ارتش شکست‌خورده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد conquered

  1. verb Take possession of by force, as after an invasion
    Synonyms: defeated, vanquished, won, licked, overcome, whipped, surmounted, subjugated, subdued, routed, seized, succeeded, curbed, aced, triumphed, mastered, tamed, trimmed, worsted, prevailed, overthrown, overpowered, bested, occupied, captured, humbled, beaten, downed, inhibited, daunted, crushed, creamed, clobbered, checkmated, annexed, acquired, achieved, suppressed, appropriated
    Antonyms: failed, lost, retreated, succumbed, yielded, surrendered
  2. verb Winning; obtain
    Synonyms: overcome, captured, surmounted
    Antonyms: surrendered, forfeited, lost
  3. verb To defeat in war:
    Synonyms: defeated

ارجاع به لغت conquered

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conquered» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conquered

لغات نزدیک conquered

پیشنهاد بهبود معانی