آخرین به‌روزرسانی:

Arrangements

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun plural B1

برنامه‌ها، تدارکات، تمهیدات، مقدمات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

They made arrangements to meet in Chicago

آن‌ها مقدمات دیدار در شیکاگو را فراهم کردند.

The burial arrangements

مقدمات دفن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد arrangements

  1. noun plans
    Synonyms:
    preparations preparatory measures

ارجاع به لغت arrangements

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «arrangements» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/arrangements

لغات نزدیک arrangements

پیشنهاد بهبود معانی