فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Tile

taɪl taɪl

گذشته‌ی ساده:

tiled

شکل سوم:

tiled

سوم‌شخص مفرد:

tiles

وجه وصفی حال:

tiling

شکل جمع:

tiles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

با آجر کاشی فرش کردن، کاشی‌کاری کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

the tiled domes of Esfahan's mosques

گنبدهای کاشی‌کاری‌شده‌ی مسجدهای اصفهان

a tiled roof

بام سفال‌پوش‌شده

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tile

  1. noun a thin flat slab of fired clay used for roofing
    Synonyms:
    shingle slate brick slab plate block tiling roofing tile pantile ceramic tile baked clay fired clay decorative tile bathroom tile wall tile tile roofing tilework vinyl tile plastic tile asphalt tile linoleum tile drain pipe piping drainage tile gutter tile terrazzo tiled flooring

Idioms

have a night on the tiles

شب را به میگساری و پایکوبی گذراندن

ارجاع به لغت tile

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tile» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tile

لغات نزدیک tile

پیشنهاد بهبود معانی