با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Wig

wɪɡ wɪɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    wigs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
کلاه‌گیس، موی مصنوعی
- His wig fell off during the performance.
- کلاه‌گیسش حین اجرا افتاد.
- The actor's wig looked incredibly realistic.
- موی مصنوعی این بازیگر فوق‌العاده واقع‌گرایانه به نظر می‌رسید.
verb - transitive informal
انگلیسی بریتانیایی قدیمی سرزنش کردن (شدیداً)
- She wigs her children when they misbehave.
- وقتی بچه‌هاش بد رفتار می‌کنن اون‌ها رو سرزنش می‌کنه.
- My parents used to wig me when I didn't do my homework.
- وقتی تکالیفم رو انجام نمی‌دادم مامان و بابام من رو سرزنش می‌کردن.
noun
سرزنش
- His teacher gave him a wigging.
- معلمش او را سرزنش کرد.
- He received a wig from his boss for coming in late.
- رئیسش به دلیل دیر آمدن او را سرزنش کرد.
slang verb - intransitive
هول شدن (معمولاً با out می‌آید)
- She wigs out every time she sees a spider.
- هر بار که عنکبوت رو می‌بینه هول می‌شه.
- Don’t wig out!
- هول نشو!
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wig

  1. noun hairpiece
    Synonyms: false hair, hair extension, hair implant, hair weaving, periwig, peruke, postiche, rug, toupee

ارجاع به لغت wig

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wig» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wig

لغات نزدیک wig

پیشنهاد بهبود معانی