فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Wig

wɪɡ wɪɡ

شکل جمع:

wigs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

کلاه‌گیس، موی مصنوعی

His wig fell off during the performance.

کلاه‌گیسش حین اجرا افتاد.

The actor's wig looked incredibly realistic.

موی مصنوعی این بازیگر فوق‌العاده واقع‌گرایانه به نظر می‌رسید.

verb - transitive informal

انگلیسی بریتانیایی قدیمی سرزنش کردن (شدیداً)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

She wigs her children when they misbehave.

وقتی بچه‌هاش بد رفتار می‌کنن اون‌ها رو سرزنش می‌کنه.

My parents used to wig me when I didn't do my homework.

وقتی تکالیفم رو انجام نمی‌دادم مامان و بابام من رو سرزنش می‌کردن.

noun

سرزنش

His teacher gave him a wigging.

معلمش او را سرزنش کرد.

He received a wig from his boss for coming in late.

رئیسش به دلیل دیر آمدن او را سرزنش کرد.

slang verb - intransitive

هول شدن (معمولاً با out می‌آید)

She wigs out every time she sees a spider.

هر بار که عنکبوت رو می‌بینه هول می‌شه.

Don’t wig out!

هول نشو!

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wig

  1. noun hairpiece
    Synonyms:
    rug toupee false hair hair extension postiche peruke periwig hair weaving hair implant

ارجاع به لغت wig

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wig» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wig

لغات نزدیک wig

پیشنهاد بهبود معانی