فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Wig

wɪɡ wɪɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    wigs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    کلاه‌گیس، موی مصنوعی
    • - His wig fell off during the performance.
    • - کلاه‌گیسش حین اجرا افتاد.
    • - The actor's wig looked incredibly realistic.
    • - موی مصنوعی این بازیگر فوق‌العاده واقع‌گرایانه به نظر می‌رسید.
  • verb - transitive informal
    انگلیسی بریتانیایی قدیمی سرزنش کردن (شدیداً)
    • - She wigs her children when they misbehave.
    • - وقتی بچه‌هاش بد رفتار می‌کنن اون‌ها رو سرزنش می‌کنه.
    • - My parents used to wig me when I didn't do my homework.
    • - وقتی تکالیفم رو انجام نمی‌دادم مامان و بابام من رو سرزنش می‌کردن.
  • noun
    سرزنش
    • - His teacher gave him a wigging.
    • - معلمش او را سرزنش کرد.
    • - He received a wig from his boss for coming in late.
    • - رئیسش به دلیل دیر آمدن او را سرزنش کرد.
  • slang verb - intransitive
    هول شدن (معمولاً با out می‌آید)
    • - She wigs out every time she sees a spider.
    • - هر بار که عنکبوت رو می‌بینه هول می‌شه.
    • - Don’t wig out!
    • - هول نشو!
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد wig

  1. noun hairpiece
    Synonyms: false hair, hair extension, hair implant, hair weaving, periwig, peruke, postiche, rug, toupee

ارجاع به لغت wig

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wig» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wig

لغات نزدیک wig

پیشنهاد بهبود معانی