آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Cortex

ˈkɔːrteks ˈkɔːteks

معنی cortex | جمله با cortex

noun

پوست، قشر، لایه رویی، روپوش، پوسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

adrenal cortex

قشر سورنال، قشر غدد فوق کلیوی

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد cortex

  1. noun the tissue forming the outer layer of an organ or structure in plant or animal
    Synonyms:
    layer bark rind cerebral-cortex peridium pallium cerebral mantle
    Antonyms:
  1. noun the tissue that surrounds the lens nucleus
    Synonyms:
    lens cortex

ارجاع به لغت cortex

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cortex» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cortex

لغات نزدیک cortex

پیشنهاد بهبود معانی