آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Cortex

ˈkɔːrteks ˈkɔːteks

معنی cortex | جمله با cortex

noun

پوست، قشر، لایه رویی، روپوش، پوسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

adrenal cortex

قشر سورنال، قشر غدد فوق کلیوی

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد cortex

  1. noun the tissue forming the outer layer of an organ or structure in plant or animal
    Synonyms:
    layer bark rind cerebral-cortex peridium pallium cerebral mantle
    Antonyms:
  1. noun the tissue that surrounds the lens nucleus
    Synonyms:
    lens cortex

ارجاع به لغت cortex

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cortex» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cortex

لغات نزدیک cortex

پیشنهاد بهبود معانی