با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Medulla

məˈdələ məˈdələ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    کالبدشناسی مغز استخوان
    • - The medulla is responsible for producing red and white blood cells.
    • - مغز استخوان مسئول تولید گلبول‌های قرمز و سفید خون است.
    • - The medulla plays a vital role in the immune system by producing lymphocytes.
    • - مغز استخوان با تولید لنفوسیت‌ها نقشی حیاتی در سیستم ایمنی دارد.
  • noun
    کالبدشناسی بصل‌النخاع، پیاز مغز، مدولا
    • - Damage to the medulla can result in severe neurological deficits.
    • - آسیب به بصل‌النخاع می‌تواند منجر به اختلالات شدید عصبی شود.
    • - The medulla is responsible for regulating vital bodily functions such as breathing and heart rate.
    • - مدولا مسئول تنظیم عملکردهای حیاتی بدن مانند تنفس و ضربان قلب است.
  • noun
    کالبدشناسی مدولا (قسمت داخلی یک عضو یا بخش)
    • - The medulla of a hair follicle contains cells that produce the pigment responsible for hair color.
    • - مدولای فولیکول مو حاوی سلول‌هایی است که رنگدانه‌ی مسئول رنگ مو را تولید می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد medulla

  1. noun Lower or hindmost part of the brain; continuous with spinal cord; (`bulb' is an old term for medulla oblongata)
    Synonyms: myelin, medulla-oblongata, myeline, bulb
  2. noun The inner part of an organ or structure in plant or animal
    Antonyms: cortex

ارجاع به لغت medulla

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «medulla» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/medulla

لغات نزدیک medulla

پیشنهاد بهبود معانی