فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Push On

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb
    (به پیشرفت) ادامه دادن، پیگیری کردن
    • - We decided to push on a little further.
    • - تصمیم گرفتیم کمی بیشتر ادامه بدیم.
    • - Nixon pushed on with the weapons development program.
    • - نیکسون به پیشرفت برنامه‌ی تولید اسلحه ادامه داد.
  • phrasal verb
    رهسپار شدن، رفتن، ادامه مسیر را رفتن
    • - Although the journey was a long and lonely one, Tumalo pushed on.
    • - با اینکه سفری طولانی‌ بود که آدم در آن احساس تنهایی می‌کرد، تومالو به سفر ادامه داد.
    • - we're nearly there - let's push on.
    • - تقریباٌ رسیدیم. بیا به مسیر ادامه بدیم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت push on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «push on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/push-on

لغات نزدیک push on

پیشنهاد بهبود معانی