با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Inning

ˈɪnɪŋ ˈɪnɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    زمین بازیافته (از دریا یا مرداب)، تصدی، ورود، نوبت
    • - The elections gave him his new innings.
    • - انتخابات دوران کامروایی او را تجدید کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد inning

  1. noun A limited, often assigned period of activity, duty, or opportunity.
    Synonyms: time, turn, chance to bat, Often used in plural: bout, go, hitch, period, shift, spell, stint, stanza, frame, stretch, session, tour, trick, heat, watch

ارجاع به لغت inning

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inning» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inning

لغات نزدیک inning

پیشنهاد بهبود معانی