امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inning

ˈɪnɪŋ ˈɪnɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
زمین بازیافته (از دریا یا مرداب)، تصدی، ورود، نوبت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The elections gave him his new innings.
- انتخابات دوران کامروایی او را تجدید کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inning

  1. noun a limited, often assigned period of activity, duty, or opportunity.
    Synonyms:
    time period spell turn shift session stretch bout stint tour watch trick hitch go chance to bat heat frame stanza

ارجاع به لغت inning

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inning» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inning

لغات نزدیک inning

پیشنهاد بهبود معانی