گذشتهی ساده:
prostitutedشکل سوم:
prostitutedسومشخص مفرد:
prostitutesوجه وصفی حال:
prostitutingشکل جمع:
prostitutesفاحشه، فاحشه شدن، برای پول خود را پست کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She spent her youth prostituting.
جوانی خود را به فاحشگی گذراند.
Do not prostitute thy daughter.
(انجیل) دختر خود را به روسپیگری واندار.
He turned literary prostitute and wrote poems in praise of tyrants.
او یک خودفروش ادبی شد و شعر در مدح ستمگران نوشت.
men who prostitute their learning for the sake of profit
مردانی که بهدلیل سود علم خود را میفروشند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «prostitute» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prostitute