آخرین به‌روزرسانی:

Hallucinate

həˈluːsəneɪt həˈluːsəneɪt

گذشته‌ی ساده:

hallucinated

شکل سوم:

hallucinated

سوم‌شخص مفرد:

hallucinates

وجه وصفی حال:

hallucinating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive

دچار توهم شدن، توهم زدن، به عالم هپروت رفتن، وهم‌زده شدن، توهم ایجاد کردن، دچار توهم کردن، وهم‌زده کردن، به عالم هپروت بردن

Drunks sometimes hallucinate.

مست‌ها گاهی دچار توهم می‌شوند.

The combination of sleep deprivation and stress caused the soldier to hallucinate during combat.

ترکیب کم‌خوابی و استرس باعث شد که سرباز در حین مبارزه وهم‌زده شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The hypnotist used his techniques to hallucinate the audience.

هیپنوتیزم‌کننده از تکنیک‌های خود برای به عالم هپروت بردن بینندگان استفاده می‌کرد.

verb - intransitive

تکنولوژی کامپیوتر دچار توهم شدن (زمانی که هوش مصنوعی خروجی‌ها و اطلاعات نادرست تولید می‌کند)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The chatbot hallucinated, providing misleading and nonsensical responses to users' inquiries.

چت‌بات دچار توهم شد و پاسخ‌های گمراه‌کننده و بی ‌معنی به پرس‌وجوهای کاربران ارائه داد.

The AI program started to hallucinate, generating random and inaccurate data.

این برنامه‌ی هوش مصنوعی شروع به دچار توهم شدن کرد و داده‌های تصادفی و نادرست تولید کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hallucinate

  1. verb imagine vividly
    Synonyms:
    envision visualize fantasize daydream have visions trip head trip freak out hear voices blow one’s mind
    Antonyms:
    experience

لغات هم‌خانواده hallucinate

  • verb - intransitive
    hallucinate

ارجاع به لغت hallucinate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hallucinate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hallucinate

لغات نزدیک hallucinate

پیشنهاد بهبود معانی