با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Nostalgia

nɑːˈstældʒə nɒˈstældʒə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2
دلتنگی برای میهن، احساس غربت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She felt a sudden pang of nostalgia for her mother.
- ناگهان برای مادرش احساس دلتنگی کرد.
- his nostalgia for the happy days of his youth
- یاد کردن حسرت‌آمیز او از روزهای خوش جوانی
- He is very nostalgic for his parents.
- او خیلی دلش برای پدر و مادرش تنگ شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nostalgia

  1. noun pleasant remembrances
    Synonyms: fond memories, hearts and flowers, homesickness, longing, pining, reminiscence, remorse, schmaltz, sentimentality, tear-jerker, wistfulness, yearning

ارجاع به لغت nostalgia

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nostalgia» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nostalgia

لغات نزدیک nostalgia

پیشنهاد بهبود معانی