با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Days

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb C1
روزها، هنگام روز، در هر روز (به‌طور مکرر)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- He sleeps days and works nights.
- روزها می‌خوابد و شب‌ها کار می‌کند.
- My sister works days and goes to school nights.
- خواهرم هنگام روز کار می‌کند و هنگام شب به مدرسه می‌رود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد days

  1. noun The time during which someone's life continues
    Synonyms: ages, periods, years, times, epochs, primes, eras, lifetimes, heydays, generations, dates, cycles
    Antonyms: evenings, nights
  2. noun A special day
    Synonyms: festivals, celebrations
  3. noun The time after sunrise and before sunset while it is light outside
    Synonyms: bads, colds, daylights
    Antonyms: nights
  4. noun The period of the earth's revolution
    Synonyms: dates, terms, spans, lifetimes, lives, existences

ارجاع به لغت days

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «days» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/days

لغات نزدیک days

پیشنهاد بهبود معانی