فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Years

jɪrz jɪəz

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrase plural

مدت زمان طولانی، سال‌هاست که...

It took me years to recover.

مدت زمان طولانی طول کشید تا بهبود پیدا کنم.

It’s years since I rode a bike.

اکنون مدت زمانی طولانی است که دوچرخه‌سواری می‌کنم.

phrase plural

سن‌وسال، پیری، سال‌خوردگی، کهولت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

He was moving with surprising speed for a man of his years.

سرعت گام برداشتن او برای مردی با آن کهولت سن، حیرت‌انگیز بود.

He's showing his years.

پیری در او نمایان است.

noun plural

روزگار، دوره، مدت

Sheila enjoyed her years as a student in Oxford.

شیلا از دوره‌ی دانشجویی در دانشگاه آکسفورد لذت برد.

his years as Director of the Manchester Art Gallery

دوره‌ی مدیریت گالری هنر منچستر

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد years

  1. noun age; old age
    Synonyms:
    oldness age generation lifetime lifespan elderliness senescence agedness senility dotage caducity
    Antonyms:
    youth

Collocations

two complete years

دو سال آزگار، دو سال تمام

days (or years) of plenty

روزها (یا سالهای) رونق و فراوانی

Idioms

the age (or years) of discretion

سن کمال، سنین تجربه و پختگی

to grow up in years

رشد سنی کردن، سالخورده شدن

old beyond one's years

عاقل‌تر از هم‌سالان خود، از سن خود خردمندتر

ارجاع به لغت years

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «years» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/years

لغات نزدیک years

پیشنهاد بهبود معانی