مدت زمان طولانی، سالهاست که...
It took me years to recover.
مدت زمان طولانی طول کشید تا بهبود پیدا کنم.
It’s years since I rode a bike.
اکنون مدت زمانی طولانی است که دوچرخهسواری میکنم.
سنوسال، پیری، سالخوردگی، کهولت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was moving with surprising speed for a man of his years.
سرعت گام برداشتن او برای مردی با آن کهولت سن، حیرتانگیز بود.
He's showing his years.
پیری در او نمایان است.
روزگار، دوره، مدت
Sheila enjoyed her years as a student in Oxford.
شیلا از دورهی دانشجویی در دانشگاه آکسفورد لذت برد.
his years as Director of the Manchester Art Gallery
دورهی مدیریت گالری هنر منچستر
دو سال آزگار، دو سال تمام
روزها (یا سالهای) رونق و فراوانی
the age (or years) of discretion
سن کمال، سنین تجربه و پختگی
رشد سنی کردن، سالخورده شدن
عاقلتر از همسالان خود، از سن خود خردمندتر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «years» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/years