آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۵ شهریور ۱۴۰۳

    Times

    taɪmz taɪmz

    گذشته‌ی ساده:

    timed

    شکل سوم:

    timed

    وجه وصفی حال:

    timing

    معنی times | جمله با times

    phrase

    انگلیسی بریتانیایی (the times) بارها، چند دفعه، چندین مرتبه، زمان‌هایی که...

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    The times I faced challenges only made me stronger.

    زمان‌هایی که با چالش‌هایی روبه‌رو شدم، فقط من را قوی‌تر کرد.

    He took risks, the times leading to great rewards.

    او ریسک کرد، چندین مرتبه که منجر به پاداش‌های بزرگ می‌شد.

    adverb predeterminer preposition B2

    ریاضی ضرب‌ در

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    two times three is six

    دو ضرب در سه می‌شود شش

    Five times six gives you thirty.

    پنج ضرب در شش به شما عدد سی را می‌دهد.

    adverb predeterminer B1

    چند برابر (برای نشان دادن مقدار تفاوت دو چیز)

    Two times the speed can improve efficiency.

    دو برابر سرعت می‌تواند کارایی را بهبود بخشد.

    The car is now four times faster than before.

    این خودرو درحال‌حاضر چهار برابر سریع‌تر از قبل است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد times

    1. noun the general point at which an event occurs
      Synonyms:
      occasions
    1. noun a measure of speed
      Synonyms:
      rates rhythms tempi meters cadences beats accents swings bounces lifts
    1. noun the period of time a prisoner is imprisoned
      Synonyms:
      days periods intervals sentences eras seasons epochs
    1. noun leisure
      Synonyms:
      chances opportunities periods liberties seasons eases
    1. noun experience
      Synonyms:
      backgrounds livings participations tours stretches hitches
    1. noun credit
      Synonyms:
      terms accounts trusts spans durations stretches
    1. noun an arithmetic operation that is the inverse of division; the product of two numbers is computed
      Synonyms:
      multiplication bits spaces presents futures pasts chronologies spells whiles infinities
    1. noun circumstances; usually plural; used with """"the''
      Synonyms:
      nowadays junctures

    Collocations

    a number of times

    چند بار

    چندبار، چندین بار

    abreast of the times

    مطابق یا همراه با زمان، مطلع به آخرین اطلاعات، آگاه بر اوضاع زمانه

    between times

    در میان دو زمان یا دوره، در آن میان

    Idioms

    at times

    گهگاه، گاه‌به‌گاه، برخی از اوقات

    behind the times

    قدیمی مسلک، عقب‌افتاده، امل، از حال بی‌خبر

    drastic times call for drastic measures

    در شرایط سخت لازم است اقدامات جدی انجام شود (شرایط سخت، اقدامات جدی را می‌طلبد)

    سوال‌های رایج times

    گذشته‌ی ساده times چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده times در زبان انگلیسی timed است.

    شکل سوم times چی میشه؟

    شکل سوم times در زبان انگلیسی timed است.

    وجه وصفی حال times چی میشه؟

    وجه وصفی حال times در زبان انگلیسی timing است.

    ارجاع به لغت times

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «times» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/times

    لغات نزدیک times

    • - timepiece
    • - timer
    • - times
    • - timesaving
    • - timeserver
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.