شکل جمع:
epochsمبدأ تاریخ، آغاز فصل جدید، عصر، دوره، عصر تاریخی، حادثهی تاریخی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her discoveries marked a new epoch in chemistry.
کشفیات او آغاز دوران نوینی در علم شیمی بود.
an epoch of social revolution
دوران انقلاب اجتماعی
the Napoleonic epoch
عصر ناپلئون
the feudal epoch
دوران ملوکالطوایفی
the epoch-making invention of computers
اختراع تاریخ ساز کامپیوتر
تاریخساز، دورانساز، مهم
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «epoch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/epoch