با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Hour

aʊr aʊə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    hours

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
ساعت (۶۰ دقیقه)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- They arrived an hour late to the party.
- آن‌ها با یک ساعت تأخیر به مهمانی رسیدند.
- She studied for two hours before taking a break.
- او قبل‌از استراحت کردن، دو ساعت مطالعه کرد.
- She prepared snacks for a four-hour journey ahead.
- او برای سفر چهارساعته‌ی پیش‌رو تنقلات آماده کرد.
- He spent an hour reading his favorite book.
- او یک ساعت را صرف خواندن کتاب مورد‌علاقه‌اش کرد.
- His job requires him to be on call twenty-four hours a day.
- شغل او مستلزم این است که در بیست‌و‌چهار ساعت شبانه‌روز آماده‌ی خدمت باشد.
noun countable
ساعت، هنگام، زمان، وقت
- The hour of glory has arrived.
- زمان افتخار فرا رسیده است.
- The office hours for the administration are from 9 AM to 5 PM.
- ساعات اداری این اداره از ۹ صبح تا ۵ بعدازظهر است.
- They often discuss projects during their lunch hour.
- آن‌ها اغلب در طول ساعت ناهار خود درباره‌ی پروژه‌ها بحث می‌کنند.
- All the members were present at the agreed hour.
- همه‌ی اعضا در زمان توافق‌شده حاضر بودند.
- Our library has extended its opening hours this summer.
- کتاب‌خانه‌ی ما در تابستان امسال ساعات کاری خود را افزایش داده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hour

  1. noun a period of time equal to a twenty-fourth part of a day and night and divided into 60 minutes
    Synonyms: time unit, sixty minutes, man-hour, ampere-hour, planetary hour, horsepower-hour, recitation hour, lecture hour, class hour, supper-hour, study hour, rush-hour, most important, significant, hr, time-of-day, relevant, the time of one's death, one's dying, one's time, midnight, middle-of-the-night, early-morning, 60 minutes
  2. noun a time of day specified as an exact number of hours from midnight or midday.

Collocations

Idioms

  • at the eleventh hour

    در آخرین لحظه، در آخرین فرصت، درست پیش از آنکه دیر بشود

    در آخرین فرصت، درست قبل از اینکه کار از کار بگذرد

  • of the hour

    برجسته‌ترین (چیز یا شخص) در این زمان

  • one's hour

    زمان مرگ

  • the small (or wee) hours

    صبح بسیار زود، ساعات اول پس از نیمه شب

ارجاع به لغت hour

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hour» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hour

لغات نزدیک hour

پیشنهاد بهبود معانی