فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Autonomy

ɑːˈtɑːnəmi ɔːˈtɒnəmi

شکل جمع:

autonomies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1

خودمختاری، استقلال داخلی، خودگردانی، اختیار عمل، آزادی عمل، استقلال عمل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The Swiss central bank enjoys a considerable measure of autonomy.

بانک مرکزی سوئیس از اختیار عمل قابل‌ملاحظه‌ای برخوردار است.

The new company policy gave employees more autonomy to make decisions without consulting their supervisors.

سیاست جدید شرکت به کارکنان برای تصمیم‌گیری بدون مشورت سرپرست‌هایشان خودمختاری بیشتری داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد autonomy

  1. noun independence
    Synonyms:
    freedom liberty self-government self-rule self-determination sovereignty
    Antonyms:
    dependence

ارجاع به لغت autonomy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «autonomy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/autonomy

لغات نزدیک autonomy

پیشنهاد بهبود معانی