فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Autonomy

ɑːˈtɑːnəmi ɔːˈtɒnəmi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    autonomies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable C1
    خودمختاری، استقلال داخلی، خودگردانی، اختیار عمل، آزادی عمل، استقلال عمل
    • - The Swiss central bank enjoys a considerable measure of autonomy.
    • - بانک مرکزی سوئیس از اختیار عمل قابل‌ملاحظه‌ای برخوردار است.
    • - The new company policy gave employees more autonomy to make decisions without consulting their supervisors.
    • - سیاست جدید شرکت به کارکنان برای تصمیم‌گیری بدون مشورت سرپرست‌هایشان خودمختاری بیشتری داد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد autonomy

  1. noun independence
    Synonyms: freedom, liberty, self-determination, self-government, self-rule, sovereignty
    Antonyms: dependence

ارجاع به لغت autonomy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «autonomy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/autonomy

لغات نزدیک autonomy

پیشنهاد بهبود معانی